کتاب ها منتظرند تا خوانده شوند

با حداکثر میزان دقتی  که در خودم سراغ داشتم، مشغول خواندن مطالب کتاب پیش رویم بود که ناگهان تصویری از قفسه بالای درب سمت چپ کمدم در ذهنم نقش بست. در این تصویر کتاب های نخوانده ام را به وضوح دیدم. یادآوری اینکه آنها را نخوانده ام مرا دچار عذاب وجدان کرد. از خودم پرسیدم از بین سهل انگاری، تعلل، بی علاقه گی یا راحت طلبی که در من ریشه گرفته، کدامیک علت اصلی این است که این کتاب ها را با وجود اهمیت شان هنوز نخوانده ام؟ یادم هست که موقع خریدن آنها با چه شوق و ذوقی به میدان انقلاب رفتم و چه راحت آدرس کتابفروشی را پیدا کردم. با خودم فکر کردم با این کارم در حق خودم و این کتاب های منتظر ظلم کرده ام.

غرق در کلنجار رفتن با خود، زنگ در که خبر از آمدن دوستی مهربان را می داد، باعث شد تلاش برای پیدا کردن علت اصلی این کارم ناتمام، رها شود.