کبوترها آزادانه قدم می زدند

نگاه به نامکانی در اشغال کبوترها اثر رضا قاسمی برای قرار  نگاه ها

دیدن وقایع، درک احساسات و حالات درونی شخصیت داستان و شرح آن در بازه زمانی کوتاه انتظار کشیدن باعث تجسم آشفتگی درونی یک انسان در برشی از چند دقیقه از زندگی اوست. چند دقیقه از زندگی یک نفر در بین هزاران دقیقه ی میلیاردها نفر. در داستان حس انتظار را تجربه می کنیم، حسی که با حضور کبوترها نوعی نگرانی و دلهره را در شخصیت داستان ایجاد می کند تا آنجا که او می پندارد که شخصی در پی تعقیب اوست. داستان با ایجاد فضای انتظار و هراس، گوشه ای از انتظار و هراس از نیامده در نوع بشر در این گیتی رو تصویر می کشد. گمان دیدن آشنایی قدیمی تسلی خاطری در این سردرگمی است.آشنای قدیمی بعنوان نمادی از خوشی ها و امیدواری ها تحمل انتظار را آسانتر می کند. شخصیت داستان در ناآشنایی بدنبال رد آشنایی می گردد تا  از این طریق رنج انتظار را کاهش دهد و هراس در کنار امیدواری دست آویزی است برای چنگ زدن برای دور شدن از احساس سردرگمی. داستان تلنگری است برای سرزدن به دقایق بی تاب زندگی و دست آویزهایی برای درمان یا فرار از این بی تابی.

همزاد بورخس

درباره ی داستان کوتاه ٢٥ اوت ١٩٨٣ اثر بورخس برای قرار نگاه ها


همزادپنداری عنصر اصلی داستان، خواننده را به تماشای وجه درونی شخصیت داستان می نشاند. همچون سایر داستانها با پیرنگ همزادپنداری، در این داستان نیز همزاد شخصیت اصلی داستان تصویر نیکی به نمایش نمی نشاند بلکه برعکس درونی پیر و خسته و رنجور را نشان می دهد. 

مرگ همزاد شروعی است برای شکل گیری شخصیت داستان بگونه ای مستقل و جدا از نهیب های همزاد خود. انگار که همزاد زنجیری است که مانع از رشد اصلی خورخه می شود.

سوال اینست که آیا فرد خود همزادش را شکل می دهد یا اینکه همزاد به خودی خود برای خود ماهیتی مستقل و غالب را می سازد و فرد تا چه حد عنان کنترل همزاد خود را دارد؟

همزاد همان "خود" درون ماست. 

بیشه زاری از توصیف

نگاه به در بیشه اثر ریونوسوکه آکوتاگاوا برای قرار نگاه ها

شرح متفاوت از یک ماجرا در این داستان مانند اتفاقی  است که در "نگاه ها" رخ می دهد. هر یک شرح خود را از ماجرا دارند. منتقد همانند یک کارآگاه  با کاویدن متن و بعضا کسب اطلاعات درباره نویسندن آن سعی  به درک درستی از متن برسد و نقدی  بی طرفانه ارائه دهد. کارآگاه نیز با وارسی عناصر حاضر و بررسی تاریخچه آنها درصدد این است تا به واقعیت دست پیدا کند.  یک متن همچون یک ماجرا در درون خود سرنخ هایی دارد که رسیدن به درک بهتر را آسان تر می کند.  سرنخ های واقعی از غیرواقعی در اثر بررسی و مکاشفه قابل تشخیص  هستند.  کار یک منتقد همچون یک کارآگاه عبور از سطح و نفوذ به لایه های درونی متن است.  کدام لایه  واقعیت را در خود پنهان دارد؟

خیالی برای نیستی

نگاه به داستان حلزون شکن عدن اثر شهریار مندنی پور برای قرار نگاه ها


اول بار که داستان را خواندم، هیچ پیام یا مفهومی از آن به ذهنم خطور نکرد. از خودم پرسیدم اصلا هدف نویسنده از نوشتن آن چه بوده است؟ برای درک بیشتر خوانش داستان از سر گرفتم.
لایه ای خارجی داستان، نمایی از زندگی زوجی را به تصویر می کشد که در کنار یکدیگر به پیری رسیده اند. زوجی که در کنار یکدیگر زندگی را با تمام فراز و نشیب های آن، سپری کرده اند. گویی سطح خارجی داستان می خواهد این پیام را به خواننده بدهد که حتی با وجود اینکه ممکن است برخی اوقات فرد دانسته یا ندانسته به عزیزترین کسان خود آسیب برساند، بگونه ای که آن آسیب تمام زندگی فرد آسیب دیده را تحت الشعاع قرار دهد اما باز هم عاملی چون گذشت، بودن انسانها را در کنار یکدیگر تداوم می بخشد. داستان در سطحی دیگر وارد لایه درونی تری می شود. لایه ای که در آن اصرار به درست انگاری از سوی مردِ پیر، در داستان موج می زند. در اینجا تفاوت بین خیال و واقعیت به خوبی به تصویر کشیده شده است. این تصویرسازی خواننده را به کنکاش ذهنی می کشاند تا بداند تا چه میزان آنچه که می داند واقعی و چه میزان از آن غیرواقعی و تنها گمانی از واقعیت است. داستان همچنین می تواند بیانگر این باشد که تخیل منفی سد راه واقعیت ها و لذت بردن از داشته هاست. تخیل منفی با صحیح جلوه دادن آنچه که می تواند صرفا یک توهم باشد، بدنبال اسباب درونی و بیرونی برای تایید می گردد و باعث می شود فرد بر صحیح بودن توهم خود پافشاری کند، در حالیکه حقیقت خارج از فضای توهمی ایستاده است.   

باد برنده می شود

درباره ی داستان کوتاه زن اثر خوان بوش برای نگاه ها

داستان نشان از زندگی است که قبل از به پایان رسیدن مرگ صاحبانشان، مرده است. نوعی از زندگی که در آن تابش خورشید نویدبخش شروعی جدید نیست بلکه عاملی است برای تداوم چرخه تکرار و عادت. گاهی عادت آنچنان با فرد عجین می شود که فرد از درک شرایط دشوار ناتوان شده و بالعکس آن را امن می پندارد و بر همین اساس با هر گونه عامل برهم زننده محیطِ امن- پنداشته شده به ستیز بر می خیزد و سعی می کند آن را از میان بردارد. حضور افراد تازه همچون کودک نیز دست مایه ای برای حفظ تکرار است. رویاهای آدمها را باد با خود می برد و آنها در سکونی خاکستری خود را به دست حوادث و شرایط می سپارند و دوستدار شکنجه گران خود می شوند. جاده محمل عبور نیست و دشت های عریان با تپه های شنی که باد آنها را کپه کرده، ویژگی افرادی را نشان می دهد که جز آنچه گردباد حوادث برایشان به همراه آورده، ارمغان دیگری ندارد.