برای روز عید، حالم را با خودم می برم

امسال روز عید فطر حال خوبی خواهم داشت.  دیشب  خیلی خوب خوابیدم، خوابم آرام، عمیق و طولانی بود. صبح که بیدار شدم در نتیجه این خواب خوب آدم جدیدی بودم. قرارم برای این بود که همان دیشب به سمت خانه حرکت کنم، اما راستش خواب سراغم آمد. وارد رختخواب که شدم احساس کردم اگر بخواهم با چنین حالی لذت یک خواب شیرین را از خود بگیرم و چند ساعت برای رسیدن به خانه در اتوبوس به انتظار بنشینم، بخودم ظلم کرده ام. پس در همان حالت که توی رختخواب بودم به راننده اتوبوس زنگ زدم و منتفی شدن برنامه رفتنم را به او اطلاع دادم. بعد از آن به خانه زنگ زدم، هیچ کس گوشی را بر نداشت، پس به مادر جان پیام دا دم و او را هم مطلع کردم و بعد موبایل را خاموش کرده و خود را به خواب سپردم. 

 در ذهنم تجسم می کنم که وقتی به خانه رسیدم، حال و هوای آنجا چگونه خواهد بود. تلاش و تکاپو برای تمیز کردن خانه، پختن شیرینی، شستن میوه ها و آماده کردن ظرفها برای پذیرایی از مهمانان عید در فضا موج می زند. در کنار اینها اعضای خانواده درگیر آماده کردن لباس های نو خود برای روز عید خواهند بود. من اما از این نظر خیالم راحت است. لباسم همراه با شلوار زری-پولکی ام در کمد منتظر روز عید هستند و چادر بندری خوش نقش ام که سلیقه خواهرجانم است چند شب پیش توسط مادرجان چیده، دوخته و آماده است.

تصمیم دارم به خانه که رسیدم پرده پنجره اتاقم را نصب کنم. می خواهم دل کولر گازی اتاقم را بدست آورم، ظهرها تابش مستقیم نور خورشید به درون اتاق مانع از این میشود که کولر گازی آنچنان که باید عرض اندام کند. دلم برای کتابخانه، گلدانها و دکور اتاقم تنگ شده است. دلتنگی که به سراغ آدم  آمد،  یعنی وقت رفتن است. 


نظرات 2 + ارسال نظر
هم چراغ جمعه 26 تیر 1394 ساعت 20:53

چه خوب که این حس و حال خوب رو داری!!

من پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 22:59 http://taccuino.blogfa.com

وقت "برگشتن" به گمونم...

اگر "رفتن" به معنای دوری گزیدن و "برگشتن" به معنای کاویدن مد نظر باشه ، موافقم که "برگشتن" ثمربخش تره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد